از همون بچگی باهاش انس داشتم و احساس ملکه بودن میکردم از پوشیدنش وبه قول ما دخترا کلی باهاش عشوه میمومدم و یه جوری ناخودآگاه شد جزوی از وجودم و الآن
(افتخار میکنم وقتی دوتا پسر دارن با کلمات کوچه بازاری باهم حرف میزنن به من که میرسند صداشون رو پایین میارن و رد میشن
احساس غرور میکنم وقتی میخام از یه جایی رد شم و مردی که به هیچ جای تیپش نمیخوره مذهبی باشه،خودشو میچبونه به دیوار و راه رو برای من باز میکنه
من کلی خوشحال میشم وقتی سوار آسانسور میشم،یه پسر به خودش اجازه نمیده هم زمان با من بیاد توی آسانسور
و خیلی خوشحال میشم وقتی که من هیچ حرفی نمیزنم،هیچ شعاری نمیدم ولی این پرچم افکار من.این چادر دوست داشتنی ام -که حاضر نیستم حتی لحظه ای ازش جدا شم- به همه میگه که لطفاً مراقب رفتارتون،حرف زدنتون و حتی افکارتون باشید!من حرمت دارم.)
متن داخل گیومه از کتاب:زن ها گل اند:نوشته علیرضا قاسمی
رو ,میکنم ,رد ,شم ,خوشحال ,یه ,میشم وقتی ,خوشحال میشم ,میکنم وقتی ,شعاری نمیدم ,نمیدم ولی
درباره این سایت